آنتیـ.گون

پراکنده نویسی یک ضدقهرمان...

آنتیـ.گون

پراکنده نویسی یک ضدقهرمان...

یعنی تب ام خوابیده؟

دوازده سال پیش اینروزها داشتم خودم را برای تعطیلات پیش از دوره راهنمایی آماده میکردم که یکی از تلخکامی های زندگی را تجربه کردم. فوتبال... این یکی از خاطرات تلخ کودکی ام است. در چنین سه شنبه ای، کیهان بچه ها که خریدم به جای نقاشیهای خسته کننده محمدعلی بنی اسدی پر بود از عکسهای روماریو و جام طلایی در دستش. بغضم ترکید. زدم زیر گریه و تا میتوانستم فحش دادم به روبرتو باجیوکه با خراب کردن آن پنالتی اینطور غرور کودکانه ام را شکسته بود. دوازده سال طول کشید تا تاریخ تکرار شود. اینبار ظاهرن ما برنده این بازی هستیم و شادمان. ولی تعطیلات تابستانی کدام کودک حالا تلخ شده؟

 

پ ن: این هیچ ربطی به کودکان فلسطینی ندارد. مگر اتفاقات دنیا به آنها مربوط است؟ همانطور که آنها به دنیا هیچ ربطی ندارند. اگر ربط داشتند که حالا مثل کودکیهای من با چشمهای اشکبار داشتند مجله کودکانه اشان را ورق میزدند و توی دلشان به دیوید ترزگه به خاطر خراب کردن آن پنالتی فحش میدادند.